ارزیابی های شتاب زده- تحصیل در خارج

محمدرضا اسلامی:

روز دوشنبه (6 شهریور) در خبرها آمد که یک ایرانی (دارا خسروشاهی) به عنوان مدیرعامل جدید شرکت اوبر، (ارزشمندترین شرکت نوپای تکنولوژی در دنیا) برگزیده شد.

با توجه به اینکه نامِ این مدیرعامل جدید، در میان نامهای مطرح و ابرشرکتهای آمریکایی در سانفرانسیسکو (و سلیکون وَلی) نبوده است، در خبرها به ذکر سوابقِ وی در امور مالی و فناوری، پرداخته شد. برای معرفیِ این چهرۀ کمتر شناخته شده ، در خبرها ذکر شد که او هفت سال برای یک بانک سرمایه‌گذاری کار کرد و بعد به یک شرکت اینترنتی پیوست.
دوازده سال پیش به ریاست شرکت “اکسپدیا” رسید و آن را بدل به پردرآمدترین آژانس مسافرتی آنلاین آمریکا کرد. دامنه کار این شرکت را به شصت کشور دنیا توسعه داد و درآمد آن را چهار برابر کرد.

هدف از این یادداشت پرداختن به سوابق ایشان، یا حتی پرداختن به موضوع “اوبر” نیست؛ بلکه آنچه که در میان اخبارِ مربوط به وی جالب توجه بود، مسئله حقوق و درآمد وی است.

دوسال پیش نیویورک تایمز درآمد آقای خسروشاهی را در میان مدیران عامل در آمریکا بالاترین اعلام کرد: حدود ۹۵ میلیون دلار.

برای اینکه ارزیابی ای از این رقم داشته باشیم خوب است به ذکر چند عدد و رقم بپردازیم. در دانشگاهی که در آن مشغول به کارم، دکتر جیمز مارتین رئیس دپارتمان عمران در سال گذشته (که یک سال پردرآمد داشته) حدود دویست هزاردلار از دانشگاه حقوق گرفته است. این رقم حتی در مقایسه با پرداختی های دانشگاههای ژاپنی (در گروه های سازه و معماری)، رقم خوب و درشتی محسوب می شود. دکتر کدور (استاد راهنمای قبلی ام) ریاست دپارتمان عمران دانشگاه میشیگان استیت، حدود صدوهشتاد هزاردلار حقوق گرفته است. در همین دو دانشگاه، اگر این دو حقوق را به عنوان حقوقِ حدودیِ رئیس دپارتمان مبنا بگیریم، حقوق سرمربی تیم فوتبال دو دانشگاه جالب توجه خواهد بود!

سرمربی تیم فوتبال دانشگاه کلمسون سال گذشته بیش از یک میلیون دلار از دانشگاه حقوق گرفته و سرمربی تیم فوتبال دانشگاه میشیگان استیت (مارک دانتونیو) هم بیش از یک میلیون دلار (یعنی بیش از رئیس دانشگاه) حقوق گرفته است. چرا؟

این سوال مطرح می شود که در کشوری که توجه به دانشگاه و هیات علمی دانشگاه (به عنوان تولید کنندۀ علم) اینقدر زیاد است، آیا اینهمه پول دادن به سرمربی فوتبال دانشگاه ، توهین به مقام علم و دانشگاه نیست؟ از این دست سوالات کلیشه ای در مرور چهار رقمِ قبلی را بسیار می توان مطرح کرد. اما واقعیت امر این است که علت این پرداخت، چندان هم دور از معنی و سطحی نیست.

سرمربی تیم فوتبال دانشگاه کلمسون توانست تیم اش را در سال گذشته به مقامِ اولیِ جام باشگاههای دانشگاهی آمریکا برساند. هيأت امناى دانشگاه معتقد است ، کاری که نامِ «فوتبال کلمسون» برای این دانشگاه در جذبِ دانشجو، و کسب اعتبار و مطرح کردن نامِ دانشگاه در میان انبوه لشکرِ دانشگاههای آمریکا کرده، مقاله هیچ یک از اساتید نکرده است. لذا مبلغی که برای سرمربی ( به عنوان مدیرِ چنین پروژه مهمی) خرج می کنند، چندين برابرش به دانشگاه بازمی گردد.

اما بازگردیم به بحث حقوقِ مدیرعامل ایرانی اوبر.

شرکت اوبر دنبال مدیر می گشته. رفته و فردی را استخدام کرده که درآمدش در سال، حدود نودوپنج میلیون دلار است. یعنی نودوپنج برابرِ سرمربیِ تیم فوتبال مذکور. اما چرا؟
اگر به مرورِ درآمد نامدارترین پزشکانِ جراح آمریکایی هم بپردازیم، سوال مذکور باز در ذهنِ ما پررنگ تر می شود.

یعنی اوبر می رود کسی را استخدام می کند که در یک ماه نزدیک به هشت ميليون دلار باید درآمد داشته باشد. یعنی در یک روز کاری، باید حدود دویست و شصت هزار دلار دریافتی داشته باشد!

یعنی یک روز کارىِ چنین فردی ، حق الزحمه اش برابرِ یک سال کار کردنِ دکتر جیمزمارتین یا دکتر کدور در رياستِ دپارتمان عمران دانشگاههاى كلمسون يا ميشيگان استيت است.

اگر چنین مدیرعاملی در یک روز ، ده ساعت کار بکند ( که نمی کند! و کمتر کار می کند) یعنی در هر ساعت اوبر باید به وی بیست وشش هزاردلار پرداخت کند. به تعبیر یکی از دوستان، هزینه هر پلک زدن ایشان (یک ثانیه) حدود هفت دلار است.

اما باز سوال این است که چرا؟

هيأت مديره “شركتِ كم سن و سال” اوبر چرا چنین کاری می کند و چرا چنين فرد گرانى را انتخاب مى كند؟ جواب این است که باید ارقامِ حقوق و درآمد برای افرادِ کارآفرین و افرادی که می توانند شرکت ها را #چندملیتی کرده و هزاران نفر را به کار بگمارند، چنین باشد تا از محل کارآفرینیِ ذهنِ اینها، هزاران شغل ایجاد شود و تولید ثروت شود.

این نمونۀ یکی از جواب هایِ کلیشه ای است که به این سوال داده می شود. در اینکه این پاسخ، چقدر صحیح است یا نیست، در این یادداشت تلگرامی کوتاه وارد نمی شویم. در اینکه ، چنین ساختارِ کارآفرینی و تولید ثروت و شغل صحیح است یا نیست هم ، وارد نمی شویم. آنچه که مقصودِ این نوشتار است اینکه، ما چاره ای نداریم جز اینکه این ساختارها را دقیق و عمیق مطالعه کنیم/بشناسیم. ساختارهائى كه «روشهاىِ خاصى از هزينه كردن» و سرمايه گذارى در آنها تعريف شده است. ساختارهائى كه ايدۀ تاكسى تلفنى به تاكسى اينترنتى درش برپا و سرِپا مى شود و اينگونه مديرعامل انتخاب مى كند. شركت تاكسى اينترنتى اى كه درآمدِ مديرعاملش ، نودوپنج برابرِ حقوق مديرعامل بى. بى. سى است. بعد از شناختن، اگر خواستیم (و توانستیم)، ساختارهای سالم تر و بهتری طراحی کنیم.

چهل سال است که در ایران شرکت بین المللی ای پا نگرفته است. وقت آن است که به این سوال بپردازیم که از میان این انبوه لشکر مهندس و دکتری که دانشگاههایمان تربیت کرده، چرا بستر تولد امثال “اوبر” شکل نگرفته است؟


پی نوشت 1: مدیرعامل جدید اوبر، نه دکترا دارد و نه کارشناسی ارشد. پایان مقطع لیسانس الکترونیک، تحصیلات وی است.

پی نوشت 2: لینک های مرتبط با اعداد و ارقام مطرح شده در این یادداشت، در ذیل:

http://www.msuspartans.com/sports/m-footbl/spec-rel/021916aab.html

http://theclemsoninsider.com/2017/02/02/clemson-football-coaches-receive-700k-in-salary-increases/

https://www.google.com/amp/amp.timeinc.net/time/4917942/uber-new-ceo-worth-how-much-dara-khosrowshahi/%3fsource=dam

https://en.m.wikipedia.org/wiki/Dara_Khosrowshahi

http://www.businessinsider.com/the-10-highest-paid-tech-ceos-2016-5/?r=AU&IR=T/#10-darren-r-huston-priceline-group-15000000-1

کانال ارزیابی شتاب زده، محمدرضا اسلامی

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید