حامد قدوسی:
سالها قبل درس سازماندهی صنعتی (IO) با دنیس مولر – که کتابهایش در زمینه نظریه انتخاب عمومی در ایران نسبتا شناخته شده است – داشتیم. یک جایی از درس سعی کرد مفهوم ورود به صنعت و «سود در بلندمدت» را توضیح بدهد و به نظرات مارکس و ریکاردو در مورد ارزش و رانت اشاره کرد. وقتی دید اکثریت کلاس چیزی نمیدانند عصبانی و ناامید گفت «بر سر آموزش اقتصاد چه آمده است که سر یک کلاس دکترا هیچ کس نظریه ارزش مارکس و رانت ریکاردو را نمیداند» (خودش دکترای اقتصاد از پرینستون داشت و با این همه در کتابها و مقالاتش نشان میدهد که به این مباحث مسلط است، از نسل در حال انقراض اقتصاددانهای برآمده از سنت علوم اجتماعی.)
چند وقتی است که یکی از درسهای مجازی در مورد «سرمایهداری و تاریخ آن» را دنبال میکنم. استادش یک متخصص تاریخ است و ذره ذره درس پر از اطلاعات و پر از شیرینی یادگرفتن و کشف و شهودهای جدید. دیروز در لذت گوش کردن به جلسات مربوط به دوران اولیه مسیحیت و گفت و سخنان عیسی مسیح در معبد و آیات انجیل (Gospel) و ممنوعیت ربا در مسیحیت غرق شده بودم و آرزو میکردم کاش فرصتهای بیشتری داشتم تا اقتصاد را از این زاویه هم بیاموزیم.
آموزش اقتصاد، غنا و کیفیت بیشتری میداشت اگر جای اندکی هم برای چنین مباحث – ولی با کیفیت بالا و نه از سربازکنی و رفع تکلیف – داشت. احتمالا به جایی بر نمی خورد که از بین ۳۰-۴۰ نفر هیات علمی یک دانشکده معمول اقتصاد مثلا یک نفر متخصص مردمشناسی اقتصادی یا تاریخ اقتصاد یا فلسفه علم اقتصاد باشد. دانشکده اقتصاد UT Austin استادی داشت که متخصص مارکسیسم بود (پوستر کتابش با عنوان Reading Capital Politically هم روی در اتاقش بود و هر بار دیدنش هیجانانگیز بود). خاطرم هست که بازارگرایان افراطی آمریکایی به تمسخر میگفتند که حتی در شوروی سابق هم چنین درسی دیگر ارائه نمیشود ولی اینجا چنین استادی هست و اخراج نشده است. افسوس از این ذهن بسته و بیتحمل که بعضی مدعیان «اقتصاد آزاد» دارند. تصور کنیم که شاید بد نباشد که در کنار ۱۶-۱۷ تا درس خرد و کلان و سنجی و گیم و غیره که به طور معمول در برنامه درسی دکترای اقتصاد ارائه میشود یک درس فشرده اختیاری «تاریخ اقتصاد» یا «تحلیل و نقد سرمایهداری» یا امثال آن هم به دانشجویان عرضه شود. البته به شرطی که این درس را یک متخصص واقعی علوم انسانی – که روی موضوع پژوهشهای جدی کرده و نگاهش به دنیا بر این اساس شکل گرفته است – تدریس کند نه یک استاد اقتصاد که از سر تفنن یا اجبار یکی دو کتاب فلسفه علم یا تاریخ عقاید را خوانده و تکرار میکند. به نظرم بازده نهایی چنین درسی – که مثلا در ۲۸ جلسه معمول یک درس، هر بار دانشجویان را مهمان یک دسته از مسایل کند – برای اقتصادخواندهها – خصوصا آنهایی که مستقیم از پیشینه مهندسی و ریاضی میآیند – میتواند خیلی بالا باشد، چرا که غیر از یادگیری معمول منافع دیگری هم دارد:
۱) زبانشان را غنی میکند: مفاهیم تحلیلی و ذهنی به آنها میآموزد که در هیچ کتاب خرد و کلانی نیست ولی برای فهم عمیقتر جامعه و انسان و برای صورتبندی و انتقال مسایل به عموم جامعه کمک میکند.
۲) تحملشان را بیشتر میکند: دیدن زیباییها و پیچیدگیهایی که پژوهشهای جدی علوم انسانی دارند حس تحقیری که بعضی مهندسان اقتصادخوانده نسبت به سایر علوم انسانی و اجتماعی دارند را تخفیف میدهد و شاید از بین ببرد و به آنها کمک کند که ارتباط بهتری با سایر متخصصان برقرار کنند.
۳) از طرف دیگر ترس اقتصادخواندهها را از هیبت زبانی که برخی متخصصان حوزههای دیگر علوم انسانی پشت واژههای پیچیده آلمانی و فرانسویتبار به خود میگیرند کمتر میکند و فرصت بیشتری برای تعامل و نقد و گفت و گو ایجاد میکند.
کانال یک لیوان چای داغ، حامد قدوسی