مقایسه تولید ناخالص داخلی آمریکا و چین در گذر زمان
سوال بسیار مهمی که این روزها وجود دارد این است که آیا با ظهور اقتصادهایی مانند اقتصاد چین، قدرت ایالات متحده در عرصه جهانی تضعیف خواهد شد یا نه؟ برای پاسخ دادن به این سوال ابتدا باید درک درستی از وضعیت موجود داشت. ویدئوی زیر تولید ناخالص داخلی ایالات متحده آمریکا و چین را در گذر زمان نشان می دهد. در واقع، تولید ناخالص داخلی که یکی از اصلی ترین مولفه های قدرت اقتصادی یک کشور به حساب می آید می تواند تعیین کننده قدرت سیاسی نیز باشد؛ مثال عینی این موضوع نقشی است که ایالات متحده آمریکا به سبب قدرت اقتصادی خود در عرصه سیاست جهانی ایفا می کند.
معرفی کتاب آیا قرن آمریکا به پایان رسیده است؟
کتاب «آیا قرن آمریکا به پایان رسیده است؟» نوشته جوزف نای، توسط انتشارات دنیای اقتصاد به چاپ رسیده است. این کتاب را ایوب فرخنده ترجمه کرده و محور مباحث این کتاب، نقاط قوت و ضعف ایالات متحده آمریکا در عرصه جهانی است. بخشی از این کتاب به شرح زیر است: «حتی اگر ایالاتمتحده در وضعیت افول کامل نباشد، قرن آمریکایی ممکن است با ظهور دیگر قدرتها به پایان برسد. ممکن است کشوری از آمریکا قدرتمندتر شود، چنانکه بریتانیا از هلند کامیاب در قرن هفدهم قدرت بیشتری پیدا کرد. در پایان قرن نوزدهم، خیزش همزمان آلمان و روسیه در اروپا، ژاپن در اقیانوسیه و ایالاتمتحده در نیمکره غربی، بریتانیا را مجبور به توافق با آمریکا در مسائل مختلف و محدود کردن دکترین دریایی خود (داشتن ناوگانی بزرگتر از مجموع ناوگان دو کشور در رتبههای بعدی) در آبهای نزدیک اروپا کرد. شاید هیچ کشوری نتواند بر ایالاتمتحده پیشی بگیرد، اما اتحاد میان دیگر دولتها ممکن است بر برتری آمریکا و قابلیتش در تنظیم نظم بینالمللی نقطه پایانی بگذارد. آیا برای ایفای چنین نقشی گزینههایی وجود دارند؟
از زمانی که اقتصاد چین رو به رشد قرار گرفته است، این احتمال وجود دارد که هزینههای نظامی این کشور نیز افزایش یابد. چین حدود 2 درصد از تولید ناخالص داخلی (که نیمی از همین نسبت در ایالاتمتحده است) را در بخش نظامی هزینه میکند، اما تولید ناخالص داخلی چین با سرعت در حال رشد است. بودجه نظامی رسمی چین در سال 2014 با میزان 132 میلیارد دلار چیزی حدود یکچهارم بودجه ایالات متحده بود، اما آمارهای چین در بخش هزینههای نظامی شامل بسیاری از اقلامی که در بودجه دفاعی آمریکا لیست شده است، نمیشود. موسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک بر رقم اعلامی دولت چین 20 تا 30 میلیارد دیگر میافزاید. متعاقب دورهای از سرمایهگذاری پایین، از سال 1989 تا 2009 بودجه نظامی رسمی چین هر ساله دو برابر شد و در سال 2013 به 12 درصد افزایش نسبت به سال پیشین رسید. زمانی نیروی نظامی غیرپیشرفته و نهچندان پیچیده چین بر دفاع ارضی در برابر اتحاد شوروی متمرکز شده بود، اما امروزه ارتش آزادیبخش خلق به نیرویی مدرنتر تکامل یافته که هدفش مقابله با مداخله آمریکا در منطقه آسیای شرقی است.
در عینحال، سهم 11 درصدی چین از کل بودجه نظامی جهان خیلی کمتر از سهم 39 درصدی آمریکا است. در نرخ رشد فعلی، بودجه نظامی چین شاید در سال 2020 به میزان نیمی از بودجه آمریکا برسد و ظاهرا در میانه این قرن با آن برابر خواهد شد، اما به لحاظ زرادخانههای متراکم تجهیزات نظامی مدرن، حتی بدون در نظر گرفتن متحدان ایالاتمتحده، برتری این کشور بر چین 10 به یک است.» این واقعیت که چین بهزودی در طرحریزی قدرت جهانی رقیب ایالاتمتحده نخواهد شد نباید موجب چشمپوشی از این واقعیت شود که سرمایهگذاری چین برای ساخت جنگندهها، زیردریاییها، موشکهای کروز و موشکهای بالستیک با برد متوسط، موجب افزایش هزینه هرگونه دخالت آمریکایی در آبهای نزدیک سواحل چین شده است. برد نظامی جهانی نباید با کارآمدی نظامی منطقهای خلط شود. اگر روند فعلی ادامه یابد و ایالاتمتحده تمایل به اطمینانبخشی مجدد به متحدان خود در منطقه داشته باشد، مجبور به کاهش آسیبپذیری نیروی خود در مواجهه با استراتژی بیرون راندن آمریکا از منطقه خواهد بود.
این امر مستلزم سرمایهگذاریهای هنگفت در توسعه ظرفیتهایی است نظیر؛ پهپادهای رادارگریزِ قابل کنترل از عرشه ناوهای هواپیمابر، زیردریاییهایی با قابلیت بیشتر برای حمله زمینی، دفاع موشکی بالستیک منطقهای، سیستم ماهوارههای کوچکتر دارای قابلیت انعطاف بیشتر و ظرفیتهای سایبری تهاجمی. در سال 2007، رئیسجمهوری هو جینتائو خطاب به حزب کمونیست چین اعلام کرد که این کشور نیاز به افزایش قدرت نرم خود دارد. برای یک قدرت در حال رشد مانند چین، که افزایش قدرت نظامی و اقتصادی آن موجب نگرانی همسایههای این کشور و تلاش برای پیوستن به یک ائتلاف برای ایجاد موازنه با آن میشود، یک استراتژی هوشمندانه استفاده از قدرت نرم است تا به اینصورت تهدید چین در نظر همسایگان کمتر جلوه کند و نیاز به ائتلافهای موازنهبخش کاهش یابد. قدرت نرم یک کشور عمدتا از سه منبع سرچشمه میگیرد: فرهنگ آن (در بخشهایی که برای دیگران دارای جاذبه است)، ارزشهای سیاسی آن (اگر پشتوانه آن کشور در داخل و خارج باشد) و سیاستهای خارجی آن (زمانی که مشروع جلوه کند و دارای اقتدار اخلاقی باشد). اما ترکیب کردن منابع قدرت نرم و سخت درون یک استراتژی هوشمندانه همواره آسان نیست.